۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

راه حل خروج از بن بست.

به نام خداوند جان آفرين
سرزمين من!
از آخرين ديدارم شش ماه می گذرد، ديداری که نفسی تازه به من داده بود، فکر می کردم می شود دوباره جانش داد، فکر می کردم به توسعه و پيشرفتش می شود اميدوار بود، اينک روزها می گذرد و با گذر زمان اميدها به يأس تبديل می شود، اينجا کجاست!؟ اينجا سرزمين من است که در آتش می سوزد، امروز روز بزرگی است، و نقطة عطفی است در گذر از بحران، شب 22 خرداد وقتی نتايج را روی صفحة کامپيوتر ديدم ساعتها فکر می کردم که چرا چنين شد، بدون اينکه قضاوتی داشته باشم. ولی وقتی ميليون ها نفر را در خيابانها ديدم فهميدم چرا چنين شد!
در شب مناظرة آقای مير حسين موسوی و آقای احمدی نژاد يادداشتی نوشتم که در آن دو سناريوی محتمل را مطرح کردم که می شد با درايت هر دو را کنترل کرد و مسيری عاقلانه را انتخاب نمود. ولی متأسّفانه آنچه بايد صورت نگرفت و انتخابات با شبهات فراوانی برگزار شد. تا اينجا بنده شورای نگهبان و وزارت کشور را مقصّر می دانستم، چرا که چنان انتخابات باالتهابی شفّافيت خاصّی را می طلبيد که بتوان به واسطة آنها همة حرف و حديث ها را از بين برد (شفافيت در نظارت و شفّافيت در عمل).
مديران و صاحب نظران می دانند چنانچه بخواهند کاری خطیر و مهمّ انجام دهند بايد به همان نسبت در صحّت و دقّت آن بکوشند، ولی متأسّفانه اين چنين نشد و مديريت اجرايي ناکارامديهای خاصی را به نمايش گذاشت. همين موضوع کافی بود تا معترضين را فارغ از نتيجة انتخابات به خيابان ها بکشاند، در اين مرحله نظام جمهوری اسلامی اولين هزينه را پرداخت کرد ولی با اين حال باز می شد از خسارت های بيشتر جلوگيری کرد.
در مرحلة بعدی با اعتراض سه ميليون نفر در تهران- به اقرار شهردار تهران- و ميليونها نفر در شهرستانها، مسأله ابعاد تازه ای گرفت که حتّی فارغ از نتيجه، کلّ انتخابات را زير سؤال برد. انتظار اکثر مردم اين بود که رهبری با درايت راهکاری ارائه دهد تا نظام از اين بن بست سياسی به در آيد، اگر چنين می شد چندين نتيجه به دنبال داشت که همگی به ثبات نظام می انجاميدند؛ اولاً به خشونت ها پايان داده می شد، دوماً دموکراسی دينی جايگاه جديدی پيدا می کرد و حتّی می توانست در اين منطقة آشوب زده به عنوان جايگزينی برای همسايگان ايران مطرح شود، سوماً جايگاه رهبری ارزش بيشتری می يافت و مردم به اين باور می رسيدند که وجود رهبری برای بن بست های سياسی لازم است، و چهارم اينکه در محيطی شفّاف و با حضور نمايندگان تمامی کانديداها و دست اندرکاران يک انتخابات شرافتمندانه به وقوع می پيوست.
ولی ديديم که چنين نشد، و نه تنها چنين نشد بلکه پس از سخنرانی رهبر در نماز جمعه ناکارامديهايي که تا پيش از آن دست بالا به حساب وزارت کشور يا شورای نگهبان گذارده می شد، اکنون مستقيماً متوجّه رهبری مي شد. آقای خامنه ای با اعلام حمايـت بی قيد و شرط خود از آقای احمدی نژاد بر بی طرف نبودن خويش اقرار کرد و نشان داد پس از اين نمی تواند قاضی بی طرفی برای اين قضاوت باشد. بدون شک اين سخنرانی هميشه در تاريخ ثبت خواهد شد و شايد بتوان آن را «خطبة سرنوشت» ناميد و چه بسا در مورد آن حرفها گفته شود و کتابها نوشته شود؛ چرا که سرنوشت کشور را جور ديگری رقم زد. ولی چه بايد کرد؟ آيا همه چيز تمام شده و يا هنوز روزنه هايي از اميد برای جلوگيری ازنتايج اسف بار احتمالی باقی است؟ می گويم اسف بار چون معتقدم نبايد ساختارها را شکست، چون سالها طول می کشد تا ساختاری جديد قوام يابد و افزون بر اين اطمينانی نيست که نتيجة حاصله چندان مطلوب باشد. پر واضح است که در اين برهة زمانی به سختی می توان دل آن چهارده ميليون نفری را- که به گفتة همين وزارت کشور- به آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کرّوبی رأی داده اند به دست آورد و رهبری نخواهد توانست غرور شکستة اين ملّتی که از «شهروند» به «خس و خاشاک» تبديل شده اند را بدانها برگرداند، و اگر اين شکاف و عدم اعتماد همين طور باقی بماند حتّی در صورت سرکوب نيز آتش زير خاکستر خواهد بود که در زمان ديگری احتمال شعله ور شدنش وجود خواهد داشت. به نظر می رسد در اين زمان بايستی از نظرية «ولايت مطلقة فقيه» که مد نظر آقای مصباح می باشد دست برداشت و به نظرية «ولايت فقهای » آيت اللّه جوادی آملی بسنده کرد. در اين صورت نظام جمهوری اسلامی توانايي حلّ و فصل اختلافات بين قوا را در«شورای رهبری» خواهد داشت و شايد «تخصّصی شدن فقه» نيز اين رويکرد را می طلبد. در غير اين صورت- همان طور که می بينيم- سرعت تغيير ممکن است چنان زياد باشد که در آينده ای نزديک حتّی اين نسخة حدّاقلی نيز برای حفظ ساختارهای موجود کارساز نباشد. در اين برهة زمانی حسّاس به نظر می رسد بهتر چنين باشد که تمامی فرهيختگان، دانشمندان و علما در اقناع جامعه بر اين تدبير حداقلی بکوشند تا شايد آتشی که می رود دين و وطن را يکجا بسوزاند فروکش کند.
والسلام عليکم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر