سی ام خرداد، شنبه سیاه، در تاریخ ایران روزی ماندگار شد. روز سرنوشت سازی که فصل جدیدی را در تاریخ این مرز و بوم رقم زد. روزی که جلاد خونخوار پنجه های درنده اش را بر گلوی ملت ایران فشرد و از سرخی خونی که از گلوی پاره پاره خواهرم و برادرم جاری شد ابلیس وار رقصید.جلاد روز جمعه وعده داده بود که روز شنبه با مشت آهنینش خواهد آمد. مشت آهنین او کشتن خواهران و برادرانمان بود، هر چه بیشتر و هر چه وحشیانه تر.تمام مشت آهنینت همین بود؟اینکه جوانان ما را بشهادت برسانی تمام کاری است که می توانی انجام دهی، امروز با اسلحه اینکار را کردی و روزهای بعد هم می توانی به اسلحه ات تانک و توپ هم اظافه کنی، ولی همه تجهیزات نظامی تو فقط می توانند بکشند، کار بیشتری از کشتن هم می توانی انجام بدهی؟ما بتو نشان دادیم که از مرگ نمی ترسیم، ما بتو نشان دادیم که همه آنچه در خیال علیلت روی آن حساب کرده ای بی اثر است، ما امروز جلوی گلوله هایت ایستادیم تا بدنیا نشان دهیم که ملت ایران را با مرگ نمی توان شکست داد. تو بالاتر از کشتن چه چیزی می خواهی نشانمان دهی؟اگر خاک میهن عزیزمان در اشغال دشمن بود و ملت ایران برای فریاد زدن حق خود به خیابانها می ریخت آیا سربازان دشمن چه رفتاری با این ملت می کردند؟ غیر از این است که امروز تو همان کاری را کردی که دشمن اشغالگر با این ملت می کرد؟ما فردا و فرداها هم خواهیم آمد و گلوله هایت را با قلبمان و با تمام پیکرمان شکار خواهیم کرد، اگر هم بر خاک افتیم بر خاک میهن و بر دامان مام میهن خواهیم افتاد. اما تو از همین لحظه باید حتی از سایه ات هم بترسی، از همان ها که اسلحه بدست محافظتت می کنند باید بترسی، و آنگاه که گلوله خشم ملت وجود پلیدت را بر خاک افکند تو دور از وطن واقعی ات، اینجا در سرزمین اهورائی ایران، بر خاک دشمنانت خواهی افتاد، اینجا وطن تو نیست. فرق ما، ملت جاودان ایران، با تو بیگانه، با تو دشمن، با تو جلاد این است که ما با عشق وطن و شور آزادی داوطلبانه و با شوق و اشتیاق از خانه ها بیرون می آئیم تا باستقبال گلوله هایت بیائیم و تو چون خفاشی ناقابل باید تاریکی را جستجو کنی و از هر لحظه ات بترسی تا از کدام سو بدرک واصل شوی.من در خانه ام نشسته ام و مادرم دارد با مهربانی زخم هایم را مرهم می گذارد و همسرم با نگاهش بچشم یک قهرمان بمن خیره شده و فرزندانم سرافراز، نظاره گر پدرشان هستند که فدایی سرزمین آریایی است. اما آنها که امروز بروی مردم ایران آتش گشودند آیا جرات می کنند امشب به فرزندانشان بگویند کجا بودند و چه جنایتی کردند؟ هنگامی که همسرشان از مشاهده فیلم شهادت دختری در آغوش پدرش تعریف میکند آیا شهامت دارند بگویند که قاتل دختر ایران او بوده است؟ ولی به مادرشان هر چه بگویند فرقی نمی کند، مادرشان دیگر عطر فرزندی از او استشمام نمی کند و از او رو می گیرد، او بوی غریبه می دهد، بوی ناایرانی، بوی دشمن.ملت در شادمانی نبرد فردا خوابی شیرین و دلنشین را خواهد داشت و تو باید از وحشت جنایتی که کرده ای بلرزی و از همه اسلحه های محافظانت بترسی.
۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه
همه مشت آهنینت همین بود؟
سی ام خرداد، شنبه سیاه، در تاریخ ایران روزی ماندگار شد. روز سرنوشت سازی که فصل جدیدی را در تاریخ این مرز و بوم رقم زد. روزی که جلاد خونخوار پنجه های درنده اش را بر گلوی ملت ایران فشرد و از سرخی خونی که از گلوی پاره پاره خواهرم و برادرم جاری شد ابلیس وار رقصید.جلاد روز جمعه وعده داده بود که روز شنبه با مشت آهنینش خواهد آمد. مشت آهنین او کشتن خواهران و برادرانمان بود، هر چه بیشتر و هر چه وحشیانه تر.تمام مشت آهنینت همین بود؟اینکه جوانان ما را بشهادت برسانی تمام کاری است که می توانی انجام دهی، امروز با اسلحه اینکار را کردی و روزهای بعد هم می توانی به اسلحه ات تانک و توپ هم اظافه کنی، ولی همه تجهیزات نظامی تو فقط می توانند بکشند، کار بیشتری از کشتن هم می توانی انجام بدهی؟ما بتو نشان دادیم که از مرگ نمی ترسیم، ما بتو نشان دادیم که همه آنچه در خیال علیلت روی آن حساب کرده ای بی اثر است، ما امروز جلوی گلوله هایت ایستادیم تا بدنیا نشان دهیم که ملت ایران را با مرگ نمی توان شکست داد. تو بالاتر از کشتن چه چیزی می خواهی نشانمان دهی؟اگر خاک میهن عزیزمان در اشغال دشمن بود و ملت ایران برای فریاد زدن حق خود به خیابانها می ریخت آیا سربازان دشمن چه رفتاری با این ملت می کردند؟ غیر از این است که امروز تو همان کاری را کردی که دشمن اشغالگر با این ملت می کرد؟ما فردا و فرداها هم خواهیم آمد و گلوله هایت را با قلبمان و با تمام پیکرمان شکار خواهیم کرد، اگر هم بر خاک افتیم بر خاک میهن و بر دامان مام میهن خواهیم افتاد. اما تو از همین لحظه باید حتی از سایه ات هم بترسی، از همان ها که اسلحه بدست محافظتت می کنند باید بترسی، و آنگاه که گلوله خشم ملت وجود پلیدت را بر خاک افکند تو دور از وطن واقعی ات، اینجا در سرزمین اهورائی ایران، بر خاک دشمنانت خواهی افتاد، اینجا وطن تو نیست. فرق ما، ملت جاودان ایران، با تو بیگانه، با تو دشمن، با تو جلاد این است که ما با عشق وطن و شور آزادی داوطلبانه و با شوق و اشتیاق از خانه ها بیرون می آئیم تا باستقبال گلوله هایت بیائیم و تو چون خفاشی ناقابل باید تاریکی را جستجو کنی و از هر لحظه ات بترسی تا از کدام سو بدرک واصل شوی.من در خانه ام نشسته ام و مادرم دارد با مهربانی زخم هایم را مرهم می گذارد و همسرم با نگاهش بچشم یک قهرمان بمن خیره شده و فرزندانم سرافراز، نظاره گر پدرشان هستند که فدایی سرزمین آریایی است. اما آنها که امروز بروی مردم ایران آتش گشودند آیا جرات می کنند امشب به فرزندانشان بگویند کجا بودند و چه جنایتی کردند؟ هنگامی که همسرشان از مشاهده فیلم شهادت دختری در آغوش پدرش تعریف میکند آیا شهامت دارند بگویند که قاتل دختر ایران او بوده است؟ ولی به مادرشان هر چه بگویند فرقی نمی کند، مادرشان دیگر عطر فرزندی از او استشمام نمی کند و از او رو می گیرد، او بوی غریبه می دهد، بوی ناایرانی، بوی دشمن.ملت در شادمانی نبرد فردا خوابی شیرین و دلنشین را خواهد داشت و تو باید از وحشت جنایتی که کرده ای بلرزی و از همه اسلحه های محافظانت بترسی.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر