تاریخ ما به نحو شگفت آوری همچنان با تاریخ عهد قاجاری پیوند دارد و اینجا و آنجا آن را تداعی می کند. هنوز آنچه صد سال پیش شروع کرده ایم ناتمام مانده است. هنوز دشمنان قدیم ما در کارند و دست در دست دشمنان جدید دارند. امروز تمام روز به مساله رفسنجانی و خامنه ای فکر می کردم. اینکه رفسنجانی خود را با امیرکبیر همنشین می داند و بارها نیز به این صفت خوانده شده است که امیرکبیر ایران است مرا منتقل کرد به اینکه با خود فکر کنم اگر از رجال عهد قاجاری کسی را معادل خامنه ای بخواهیم بنشانیم چه کسی خواهد بود. کسی جز محمدعلی شاه قاجار البته نیافتم از آن رو که مجلس را به توپ بست و با مشروطه خواهان که قدرت شاه را محدود و مشروط به قانون می خواستند و اصلاحات عهد را نمایندگی می کردند از در جنگ در آمد. نگاهی به تاریخ کردم که کی بوده است و این شرح دلگزا را یافتم که سخت با امروز ما شباهت دارد نه تنها در روش و محتوا و سنخ بازیگران بلکه از عجایب تاریخ این که در تقویم و زمان هم: خرداد 1287 بحران شروع شد و در 2 تیر 1287 مجلس به توپ بسته شد. یعنی روزی مثل امروز! پیش از آنکه بحث را بیشتر باز کنم نقل را بخوانید:روز دوم تير 1287 ساختمان مجلس شوراي ملي توسط قزاقان مسلح روس با توپخانه هدف حمله قرار گرفت و آسيب ديد. حادثه به توپ بستن مجلس كه از خشنترين مقاطع حوادث عصر مشروطه بود، نقطه اوج خصومت نظام استبدادي قاجار با مردم بود. اين حادثه در دومين هفته رئيس الوزرائي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و در شرايطي كه محمدعلي شاه با راهنمايي نظاميان روس نقاط مختلف تهران را به ستاد عملياتي خود عليه مشروطه خواهان تبديل كرده بود، رخ داد.محمدعلي شاه كه از زمان مرگ پدرش (مظفرالدين شاه) مايل به هيچگونه سازش و مماشات بارهبران نهضت مشروطه نبود، عملاً روبروي مردم، مشروطه خواهان و نمايندگان مجلس قرار گرفت. او پس از 2 سال مقاومت در برابر مشروطه، سرانجام در خرداد 1287 برنامه خود را براي سركوب مشروطهخواهان به اجرا درآورد. وي يكي از درباريان ـ مشيرالسلطنه ـ را كه كاملاً مطيعش بود به صدراعظمي برگزيد. مقام وزارت جنگ را نيز به ميرزاحسين پاشاخان اميربهادر سپرد و لياخوف ـ سردار روسي ـ را به فرمانداري نظامي تهران منصوب كرد. با اين انتصاب در اولين روزهاي تابستان 1287، نقاط حساس تهران به تصرف نظاميان قزاق تحت فرماندهي افسران روسي درآمد. اطراف ميدان بهارستان و مدرسه سپهسالار محاصره شد و توپخانه و سوارهنظام در مقابل مجلس مستقر شدند. تمام روزنامهها توقيف شدند و جنگ بين قواي قزاق و مشروطه خواهان آغاز شد. روز دوم تير 1287 كه ساختمان مجلس به توپ بسته شد، اوج جنگ بود. اين جنگ كه در ساعات ظهر فروكش كرد، 300 كشته و 500 زخمي به جاي گذاشت. بسياري از بازداشت شدگان در باغشاه تهران به زنجير كشيده شدند وتعدادي از وعاظ، روزنامهنگاران، نمايندگان مجلس و سياسيون به قتل رسيدند و تعدادي از آنان نيز به سفارتخانههاي خارجي پناهنده شدند. حادثه دوم تير سبب انحلال مجلس اول و به هم ريختن اوضاع تهران شد، ولي قيام هايي در تبريز، گيلان، اصفهان،مشهد و نقاط ديگر رخ داد. با اين همه، استبداد صغير دوامي نداشت و در كمتر از يكسال عمر حكومت محمدعلي شاه قاجار به پايان رسيد. روز 25 تير 1288 تهران به تصرف مخالفان محمدعلي شاه درآمد و در پي اين واقعه شاه به اتفاق اعضاي خانواده و صدها قزاق مسلح به باغ سفارت روسيه در زرگنده پناهنده شد وشوراي 22 نفرهاي كه بعدها تشكيل شد، محمدعلي شاه را از سلطنت خلع كرد. (پایان نقل از: به توپ بستن مجلس، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
میزان شباهت شگفت آور است. اینطور نیست؟ به نظر من امروز، دست و پنجه نرم کردن دو عالیجناب جمهوری اسلامی ما را در این بحران قرار داده است. این را از خود نمی گویم. از احمدی نژاد نقل می کنم. او در مناظره اکنون-تاریخ-شده خود گفت که دست آقای رفسنجانی را پشت همه رقبایش می بیند. چند روز بعد آقای خامنه ای او را از همه به خود نزدیکتر معرفی کرد. پس نتیجه می توان گرفت که این نظر او ست و او هم دست رفسنجانی را پشت تمام این ماجرا دیده است. یا احمدی نژاد نظر او را از دهان خود گفته است. بخش بزرگی از کسانی که اکنون در بازداشت به سر می برند دوستان و همکاران و همفکران و مدیران آقای رفسنجانی اند. حتی اگر میرحسین هم به بند کشیده شود حامی و متحدش رفسنجانی بوده است چه به سبب نزدیکی در سیاست و مخالفت با دولت کنونی و چه به روایت احمدی نژاد در صحنه عمل. پس صحنه منازعه جاری تبدیل می شود به دو اندیشه ای که این دو عالیجناب نمایندگی می کنند. رفسنجانی هم آن را پنهان نکرده است و در نامه خود به خامنه ای در پیش از انتخابات بر ان پای فشرده که این راه را بیراه می بیند. باقی صحنه را هم می توان بسادگی ارزیابی کرد و با عهد به توپ بستن مجلس قیاس دقیق کرد و تطبیق داد. روسیه بار دیگر کمک کرده است تا محمدعلی شاه که مستبد لجباز و کهنه گرایی است و سر تسلیم به خواست مردم و اصلاحات ندارد نهاد انتخاب و انتخابات و دخالت در رای استبداد و مشروط کردن قدرت مطلقه را به توپ ببندد. تهران امروز هم زیر چکمه نیروهای کودتا شباهت تمام عیاری به تهران 1287 دارد. گویی نقشه کار را دوباره از موزه بیرون کشیده اند و با تطبیق بر عناصر عصر دوباره به اجرا درآورده اند. آیا تاریخ خود را تکرار می کند؟ آیا بازداشت ها به قتل ها و اعدام ها منتهی می شود؟ من امید می برم و دعا می کنم که نشود. همه در این نیت و خواست اشتراک داریم. پس گام بر می داریم. و آنچه می توانیم دریغ نمی کنیم. و بی گمان موثر است. کهنه گرایان تاریخ را تکرار می کنند. ما آن را ابداع می کنیم. تفاوت بزرگ مردم اند که به سوی آزادی حرکت می کنند و جهان امروز که سخت دگرگون شده است. شگفت آور و آنچه سخت مایه امید است این است که 100 سال پیش مردم ما توانستند بعد از مدت کوتاهی استبداد را بر سر جای خود بنشانند و محمدشاه را از قدرت خلع کنند. اگر آنها توانستند امروز ما هم می توانیم. جز اینکه باید امید بریم که هزینه ها کمتر و قتل و نهب کمتر باشد یا با شیوه های بدیع از راههایی که در صد سال تجربه و چالش با استبداد آموخته ایم و با استمداد از روح زمان که به سود ما ست و راههای تازه پیش پای ما می گذارد کشور خود را از توپ روسی و سیاست محمدعلی شاهی و چکمه نظامیان نجات دهیم. راه ما از راه کسانی که الگوهای باستانی دارند و به قدرت خارجی مستظهرند جدا ست. این نبرد دو الگوی استبداد شرقی است و نوگرایی جهان مدرن. خطی که به کشتن امیرکبیرها و نوگرایان و رجال مشروطه و اندیشه ملی می گراید و خطی که به شکستن موانع سفت و سخت و رسوب کرده از بخش تاریکتر تاریخ ما همت گمارده است. خطر در راه است اما بزرگی و سروری و آزادی نیز در خطر کردن است. نکته های باریک کوچک و بزرگ بود برای گفتن که می گذارم برای یادداشتی دیگر. تا در همین یک نکته خوب تامل کنیم. امروز به همفکری و مرور تاریخی و پرهیز از خطاهای پدران مان سخت نیاز داریم چنانکه از تحسین ایشان وقتی سینه برای آزادی سپر می کرده اند و رنج گذار از تاریکی رعب و وحشت را بر خود هموار می ساخته و به بزرگی خطر می کرده اند نیرو می گیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر